دلم هوای تو را دارد
دلـــــــــــــــم هـــــــــــــــوای تـــــــــــــــو را دارداسیر زمینم .. فراری از زماندلم هوای تو را داردوقتی که نیمه شب می آیدوقتی که سپیده می آیدوقتی که طلوع می آیددلم هوای تو را داردوقتی چهارچشم عاشق را ..روبه روی هم می بینموپروانه ای را برگلدلم هوای تو را داردوقتی صدای رود را می شنومکه عاشقانه می روداما نمی داند که به کجا می روددلم هوای تو را داردوقتی نسیم صبحگاهی ..گونه های داغم را می نوازدوقتی نارنج نارنجی را ..بر شاخه های شاد می بینمدلم هوای تو راداردوقتی که پاییز دل انگیزهستی خویش را به زمستان می دهدوقتی که دوپرنده عشق را ..عاشقانه کنارهم می بینمدلم هوای تو را داردوقتی که انگشتم نا امیدانه ..شماره تو را می گیردوقتی که می دانم دیگرنمی آییوقتی که می دانم ..بی نفسهای تو خواهم مرددلم هوای تو را داردوقتی که با تمام وجودمازتو می نویسم ..از تو می گویموقتی که امروزسیاه منراهی به دیروزو فردا ندارددلم هوای تو را داردوقتی از ابر سیاه آسمانچون دل من ..باران می باردوقتی که قلب سرخ خورشید ..چون دل من می سوزددلم هوای تو راداردوقتی جای لبان تولبانم را به هم می فشارمچین بر پیشانی ام می اندازمتااشک لبریز شده منبرگونه هایم جاری نگرددو دیگران را نخندانددلم هوای تو را داردوقتی فریب آدمهای قریب را می بینموغربت شکسته دلان شکیبا راوقتی گنجشککی را درمشتم می گیرمو احساس می کنم بوی پرش راومی شنوم تپش تند دلش راواو راسوی آسمان می فرستمدلم هوای تو راداردوقتی به جنگل زندگی نگاه می کنموقتی آسمان آبی عشق رامی بینموقتی رقص چمنها را می بینمونسیمی را می بینم که نمی دانم ..ازکجا می آید و به کجا می روددلم هوای تو را داردوقتی که امواج عاشقدرهستی ساحل عشق غرق می شودوقتی که غروب می رودوقتی که ستارگان می آیندوقتی که مهتاب.. بیتاب من و توستدلم هوای تو را داردوقتی که مرغ سحرمی خواندخروس می خواندوحتی وقتی سگ مهربان هم می خوانددلم هوای توراداردوقتی جامه سردو سپید عروسبرپیکرقله عشق آب می شودوچشمه ها آواز می خوانندو بهار می خندددلم هوای تو را داردوقتی مسافران عشقبی خیال من و غمهای منبه سرزمین من می آیندولبخند پاک آرامش را می بیننددلم هوای تو را داردوقتی که احساس می کنمهنوزگردباد زمانهبرای پیکرمن نقشه ها دارددلم هوای تو را داردهرجا لبخندی می بینمو بوی گلی را می شنومآن جا که خار خراشم می دهدوخون سرخ احساس خود را می بینمدلم هوای تو را داردوقتی که سکوت کوچه ها را می شکنموقتی که جای خالی صدایت رامی بینموقتی که درخلوت شبانهاشکهایم راآزادمی کنمدلم هوای تو راداردوقتی هوایی نیست ..نفسی نیستبه خدا ..به لحظاتی که خود خواستیوبی هیچ زورو تزویروتهدیدیسوی من آمده بودیدلم هوای توراداردوقتی که آفتاب می آیدوقتی که باران می باردزیر نورماه و ستاره و خورشیددرسرزمین پاک خدادلم هوای تو راداردوقتی که بی توازلحظات می گریزموآغوشم را برای مرگی می گشایم ..که ازمن گریخته استدلم هوای تو را داردآن زمان که دیگرهوایی نباشدوخاک.. بستروهمبسترمن گرددو خدا هم برای من گریه کندبازهم دلم هوای تورا دارددلم هوای تو را دارددلم هوای تو را دارد.